loading...
تاریخ
همای بازدید : 85 شنبه 21 اسفند 1389 نظرات (2)
کسانی که مطالبی در مورد تاریخ دارند میتوانند آنها را از طریق نظر سنجی برای ما ارسال نموده و نام آن عزیزان در کنار آن مطلب ثبت شود.
همای بازدید : 117 دوشنبه 16 اسفند 1389 نظرات (0)
 

۳۰ پند از زرتشت

 
1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
2. قبل از جواب دادن فکر کن
3. هیچکس را تمسخر مکن
4. نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
5. خود برای خود، زن انتخاب کن
6. به ضرر و دشمنی کسی راضی مشو
7. تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما
8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
9. از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
10. فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
11. بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
12. سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
13. با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی
14. راستگو باش تا استقامت داشته باشی
15. متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
16. دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
17. معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
18. دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی
19. مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی
20. سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی
21. روح خود را به خشم و کین آلوده مساز
22. هرگز ترشرو و بدخو مباش
23. در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند
24. اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده
25. دورو و سخن چین مباش و نزدیک دروغگو منشین
26. چالاک باش تا هوشیار باشی
27. سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی
28. اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری
29. با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد
30. مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند

همای بازدید : 124 دوشنبه 16 اسفند 1389 نظرات (0)
 

تقویم زرتشتی

در تقویم زرتشتی هر ماه دقیقا دارای سی روز است و به کلی مـاه 31 روزه وجود ندارد. پس روزهای 31فروردین و 31 اردیبهشت و 31 خرداد و ...وجود ندارد,بنابراین جشن تیرگان که سیزدهم تیر به تقویم زرتشتی است به علت وجود 31 فروردین و 31 اردیبهشت و 31 خرداد برابر با 10تیر به تقویم امروزی می شود و یا جشن خردادگان که 6 خرداد به تقویم زرتشتی است برابر با چهارم خرداد به تقویم جدید می شود زیرا 31 فروردین و 31 اردیبهشت از آن کم می شود.بنابراین کلا چیزی به نام هفته وجـود ندارد. وجود هفته که در تقـویم عربی یا قمـری هست پس از حمـله اعـراب و هـجوم فرهـنگی آنـان وارد تقـویـم ایرانیـان شد. در تقـویـم زرتشتی هرماه دقیقـا سی روز و هـر روز نیز نام ویـژه خود را دارد و آدمی بـا شنیدن نام هر روز خود به خود می فهمـدکه روز چندم ماه نیز است. اکنون نام این سی روز و معنی آن را برایتان می گویم.بـه ویژه هم میهنان مسلمانی که به فـرهنگ نیاکان خویش علاقـمـندند خوب است یاد بگیرند چون این از ابتدایی ترین موضوعاتی است یک زرتـشتی می داند و چیز سختی هم نـیست.حال به ذکر روزهـــای ماه ومعانی تک تک آنان می پردازم؛

1-نخستین روز هر ماه اورمزد یا هرمز نام دارد به معنی اهورامزدا؛چون هر کار و هر چیزی را باید با نام خداوند آغاز کرد بنابراین زرتـشتیان نخـستین روز ماه را با نـام خداوند آغاز می کنند؛

2-دومین روز ماه بهمن یا وهومن نام دارد به معنی منش نیک و نیز نام یکی از امشاسپندان یا فرشتگان درگاه خداوند است؛

3-سومین روز ماه اردیبهشت است به معنی بهترین راستی و نیز نام یکی از امشاسپندان یا فرشتگان درگاه خداوند است؛

4-چهارمین روز ماه شهریور است به معنی بهترین شهریاری یا مدینه فاضله و نیز نام یکی از امشاسپندان یا فرشتگان درگاه خداوند است؛

5-پنجمین روز ماه سپندارمذ یا اسفند نام دارد به معنی فروتنی و نیز نام یکی از امشاسپندان یا فرشتگان درگاه خداوند است؛

6-ششمین روز ماه خرداد نام دارد به معنی تندرستی و نیز نام یکی از امشاسپندان یا فرشتگان درگاه خداوند است؛

7-هفتمین روز ماه امرداد نام دارد به معنی بی مرگی و جاودانگی که نام آخرین امشاسپند نیز می باشد.در باره این واژه توجه کنید کـه بیشتر به غلط مرداد تلفظ می شود که نـادرست است و باید امرداد خوانده شود؛

8-هشتمین روز ماه دی به آذر است به معنی آفریدگار؛

9-نهمین روز آذر است به معنی آتش.

10-دهمین روز آبان نام دارد به معنی آب,به طور کلی مظاهر طبیعی سودمند نزد ایرانیان بسیار ارجمند است بنابراین برخی روزهای ماه به نام مظاهر طبیعی نهاده شده است؛

11- نام یازدهمین روز خورشید یا خور است که باز نام یکی از مظاهر طبیعی و مقدس است؛

12-دوازدهمین روز ماه, ماه نام دارد.ماه نیز که شباهنگام در آسمان می درخشد نزد ایرانیان مقدس است؛

13-نام روز سیزدهم ,تیر است که نام ستاره ای است در آسمان.

14-چهاردهمین روز هر ماه گوش نام دارد به معنای جهان و هستی.

15-نام روز پانزدهم ,دی به مهر است به معنای آفریدگار.

16-روز شانزدهم هر ماه مهر است که محبت ومهربانی معنی می دهد؛

17-هفدهمین روز ماه سروش است به معنی فرمانبرداری که بعد ها در زبان پارسی معنای فرشته نیز به آن داده شد؛

18-رشن نام هجدهمین روز است که به معنی عدالت و دادگری است؛

19-نوزدهمین روز ماه فروردین است که شکل تغییر یافته واژه فروهر است به معنای نیروی پیشرو؛

20-نام بیستمین روز ماه بهرام یا وهرام است به معنای پیروزی.

21-بیست و یکمین روز هر ماه رام است به معنای رامش و شادمانی؛

22-نام بیست و دوم هر ماه باد است.چنانچه ذکر شد زرتشتیان به پدیده ها و مظاهر طبیعی مانند خورشید ,ماه,آسمان,باد و ...احترام زیادی می نهند؛

23-بیست و سومین روز هر ماه دی به دین است به معنای آفریدگار

24-بیست و چهارمین روز هر ماه دین است به معنای وجدان که امروزه معنی آیین و مسلک هم می دهد؛

25-روز بیست و پنجمین, ارد است به معنای ثروت و نعمت.

26-نام بیست و ششمین روز ماه اشتاد است به معنای راستی.

27-نام بیست و هفتمین روز آسمان است که باز جلوه ای از ارزش مظاهر طبیعی نزد ایرانیان است؛

28-نام روز بیست و هشتم, زامیاد است به معنی زمین که باز به عنوان یکی از مظاهر طبیعی و آفریده خداوند نزد ایرانیان مقدس است و آن را بر روی روز بیست و هشتم ماه نهادند؛

29-نام روز بیست و نهم ,مهر اسپند است به معنای کلام ایزدی یا گفتار آسمانی؛

30-و اما نام روز سی ام ماه انارام است که یعنی روشنایی محض و فروغ جاویدان؛

همای بازدید : 132 دوشنبه 16 اسفند 1389 نظرات (0)
متن کتیبه کوروش

اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغل را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند.
من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کل ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر می شود فقط مقصر باید مجازات گردد نه دیگران.
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

همای بازدید : 259 دوشنبه 16 اسفند 1389 نظرات (0)

اسپهبد بهرام مهران معروف به بهرام چوبین از قهرمانان ملی ایران در دوران ساسانیان به شمار می‌رود.

او از خانوادۀ اشرافی اشکانی مهران بود و در ری به دنیا آمد. در دوران ساسانیان بهترین افسران ارتش ایران از خاندان مهران برخاسته بودند. بهرام به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود. وی از سوی شاهنشاه ایران، خسرو هرمز فرمانروای کوست شمال غربی بود (کوست Kust به مفهوم کناره یا سوی) یک چهارم قلمرو ایران، از ری تا مرز شمالی گرجستان و داغستان کنونی شامل ارمنستان، آذربایجان و کردستان). در آن زمان، ایران به چهار ابراستان تقسیم شده بود که هرکدام را چاریک نوشته‌اند. وی از میهندوستان بنام ایرانی است که وفاداری خود را به اثبات رسانده‌است. برخی از تاریخ نگاران بر این باورند که دودمان سامانیان که باعث احیای فرهنگ و زبان فارسی شد، از نسل بهرام چوبین هستند.

کارهای بزرگ

ساخت جنگ افزاری تازه

بهرام چوبین هنگام بازدید از محل فوران نفت خام در ناحیه بادکوب (باکو) در ساحل جنوبی غربی دریای مازندران و آگاهی از قدرت اشتعال این ماده، تصمیم گرفت که از آن نوعی سلاح تعرضی ساخته شود و این کار به مهندسان ارتش واگذار شد. ظرف مدتی کوتاهتر از یک سال، پیکانی ساخته شد که بی شباهت به راکت‌های امروز نبود و این پیکان حامل گوی دوکی شکل آغشته به نفت خام بود که از روی تخته‌ای که بر پشت قاطر قرارداشت با کشیدن زه پرتاب می‌شد. طرز پرتاب آن بی شباهت به کمان نبود. دستگاه از یک زه (روده خشک شده) و چوب گز (نوعی درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته سوار می‌کردند و دارای یک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکیل می‌دادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گیری می‌کرد و فرمانده این آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام (پیکان) بود و مهمات رسانی می‌کرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و از هر واحد آتشبار، هشت نیزه دار دفاع می‌کردند

جنگ با چینیان

۲۸ نوامبر سال ۵۸۸ میلادی، ارتش ایران در جنگ با خاقان «شابه» در بلخ از سلاح تازه‌ای که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در این جنگ فرماندهی ارتش ایران را سپهبد بهرام مهران معروف به بهرام چوبین برعهده داشت که در تاریخ نظامی جهان از او به عنوان یک نابغه رزم نام برده‌اند.«هرمز» شاه وقت از دودمان ساسانیان، وقتی شنید که خاقان شمال غربی چین وارد اراضی ایران در شمالشرقی خراسان ([تاجیکستان]] فعلی و شمال افغانستان) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغیس است سپهبدان ایران را به تشکیل جلسه‌ای در شهر تیسفون (مدائن نزدیک بغداد) پایتخت آن زمان ایران فراخواند و تصمیم خود را به اخراج خاقان از ایران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتیب کار را بدهند. هرمز گفت که طبق آخرین اطلاعی که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ایران) رسیده، «خاقان شابه» دارای ۳۰۰ هزار مرد مسلح و چند واحد فیل جنگی است.سپهبدان پس از تبادل نظر، بهرام چوبین را برای انجام این کار خطیر برگزیدند و او پذیرفت. بهرام از میان ارتش پانصد هزار نفری ایران، ۱۲ هزار مرد جنگدیده ۳۰ تا ۴۰ ساله (میانسال) را برگزید که اضافه وزن نداشتند و میهندوستی آنان قبلا به ثبوت رسیده بود و بیش از سایرین قادر به تحمل سختی بودند و در جنگ سواره و پیاده تجربه داشتند. وی به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافی عزم بیرون راندن زردها را از خاک وطن کرد.بهرام به جای انتخاب راه معمولی، از تیسفون به اهواز رفت و سپس از طریق یزد و کویر خود را به خراسان رساند به گونه‌ای که خاقان متوجه نشده بود. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحیه سرباز بیش از هر ابزار دیگر داشت هر دو روز یک بار سربازان را جمع می‌کرد و برای آنان از اهمیت وطندوستی و رسالتی که هر فرد در این زمینه دارد سخن می‌گفت و آنان را امید ایرانیان می‌خواند ـ مردمانی که می‌خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زیست کنند.خاقان زمانی از این لشکر کشی آگاه شد که بهرام تنها چهار روز تا بلخ فاصله داشت، و چون شنید که بهرام با کمتر از ۱۳ هزار نفر آمده‌است چندان نگران نشد و با تمامی مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان یکصد تا سیصد هزار تن گزارش کرده‌اند به مقابله با بهرام شتافت.بهرام به واحدهای آتشبار (نفت اندازان) توصیه کرد که حمله را با پرتاب پیکانهای شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظیم آن هم نباشند و به سواران کماندار (اسواران) گفت که هم‌زمان با حمله نفت اندازان با تیر چشم فیلها را هدف قرار دهند، و در این جریان، خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد. خاقان که انتظار حمله مستقیم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد، سپاه عظیم او متلاشی گردید و پسر وی نیز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط یک روز طول کشید که از شگفتی‌های تاریخ نظامی جهان است.

پیکار با خسرو پرویز

هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقانیان به آن سوی کوههای پامیر و سین کیانگ امروز بود، شنید که در پایتخت، پسر شاه (خسرو پرویز) بر ضد پدرش کودتا کرده‌است که برق آسا خود را به تیسفون در ساحل دجله رساند. خسرو پرویز فرار کرد و به امپراتور روم پناهنده شد و بهرام تا تعیین شاه بعدی زمام امور را به دست گرفت و خود را بهرام ششم نامید که پرویز فراری با دریافت کمک از امپراتور وقت روم به جنگ او آمد. قسمتی از ارتش ایران هم به پرویز پیوستند که بهرام پس از چند زد و خورد مختصر، خروج از صحنه سیاست را بر ادامه برادرکشی و قتل ایرانی به دست ایرانی که امری ناپذیرفتنی بود ترجیح داد و به خراسان بازگشت و تا پایان عمر در همانجا باقی ماند. به نوشته برخی از تاریخ نگاران، سامانیان که باعث احیاء زبان فارسی و فرهنگ ایرانی شدند از نسل بهرام چوبین هستند.

 

 

سه شنبه سوم اسفند 1389 :: 22:52 ::  نويسنده : اهورا

نظرات (0)

خلیج پارس

پيشينه تاريخي

بنابر مدارك متقن، خليج فارس از هزاران سال پيش نه توسط ايرانيان، بلكه توسط ملت‌هايي كه با ايرانيان مراوده داشته‌اند، از جمله يونانيان و روميان با عنوان «درياي پارسي» ناميده شده است. عرب‌هانيز قرن‌ها آن را «خليج‌فارس» يا «بحر فارس» ناميده‌اند. خليج فارس با همين نام طي هزاران سال گذشته شناخته شده و تمامي كشورها و اقوام مختلف از جمله اعراب از اين نام استفاده كرده‌‌اند.
تمام متون قديمي جغرافي جهان از نقشه‌هاي هكاتايوس و بطلميوس تا آثار جغرافيدانان و جهانگردان مسيحي و مسلمانان، شعبه‌‌اي بزرگ از اقيانوس هند را كه از جنوب ايران به موازات بحر احمر تا قلب دنياي قديم پيش رفته است، خليج فارس يا درياي فارس ناميده‌اند.
از سده‌هاي هفتم و هشتم پيش ميلاد تمام عالمان از جمله آناكسي ماندر، هكاتوس، هرودوت، اراتوستن، هيپارك، پومپوني مله، كراتس مالوس، استرابون، بطلميوس، مايكروپيوس، ايزيدورسويلي، محمد‌بن موسي الخوارزمي، ابوزيد بلخي، ابن سرابيون، ابن رسته، ابن فقيه، قدامه، ابن فضلان، ابن خردادبه، مسعودي، استخري، ابن حوقل، مقدسي، ناصرخسرو، ادريسي، جيحاني، فرازي، بيروني، ابن جبير، ياقوت، قزويني، مستوفي، ابن بطوطه، حافظ، شرف‌الدين علي يزدي، ابوالغازي و … درياي جنوبي ايران را تحت اسامي و عناويني نظير خليج فارس، خليج پارس، درياي فارس، بحرالفارس، بحر فارس، سينوس پرسيكوس،4 ماره پرسيكوس،5 گلف پرسيك،6 پرژن گلف (گالف)، 7 پرزشير گلف، پرسيس8 ياپرسيكوس،9 ناميده‌اند.
بررسي و بازنمود اوضاع و احوال اجتماعي،‌سياسي و اقتصادي خليج فارس و جزاير آن پس از اسلام تا برهه تجاوز پرتغالي‌ها و تشريح وضعيت آن از عصر صفويه تا امروز مبحثي عظيم مي‌طلبد كه از حوصله اين نوشتار خارج است. در ادامه به بررسي سنديت نام خليج فارس از ميان منابع تاريخي ـ جغرافيايي ايراني، يوناني، اسلامي، غربي و اسناد حقو2. چگونه و كی نام دریای پارس ثبت تاریخ شد:
داریوش هخامنشی در سال 517 پ م/ 1138 پ ﻫ، به «مودرایه» (مصر) رفت و به دستور او كانالی از دریای عرب (سرخ) به شاخه‌ای از رود «پی‌رَوَ» (نیل) متصل شد. و راه آبی مهم اقیانوس اریتره (هند) به دریای مغرب (مدیترانه) گشوده گردید و «اسكیلاگس» دریا سالار داریوش نخستین كسی بود كه ناوگان او از دریای پارس (عمان) عربستان را دور زد و از دریای عرب (خلیج‌ عرب) وارد دریای غرب شد، (200 سال قبل از اسكندر) وقتی این آبراهه ایجاد شد به دستور داریوش بر لوحی از سنگ خارای قرمز رنگ به ابعاد 17*167 سانتی‌متر ضمن شرح كانال، نام «دریایی كه از پارس بدان روند» نیز نگاشته شد. و بدین‌ترتیب نام «دریای پارس» برای نخستین بار ثبت تاریخ(5 و 6) گردید (حدود 2500 سال پیش).قي خواهيم پرداخت

2. چگونه و كی نام دریای پارس ثبت تاریخ شد:
داریوش هخامنشی در سال 517 پ م/ 1138 پ ﻫ، به «مودرایه» (مصر) رفت و به دستور او كانالی از دریای عرب (سرخ) به شاخه‌ای از رود «پی‌رَوَ» (نیل) متصل شد. و راه آبی مهم اقیانوس اریتره (هند) به دریای مغرب (مدیترانه) گشوده گردید و «اسكیلاگس» دریا سالار داریوش نخستین كسی بود كه ناوگان او از دریای پارس (عمان) عربستان را دور زد و از دریای عرب (خلیج‌ عرب) وارد دریای غرب شد، (200 سال قبل از اسكندر) وقتی این آبراهه ایجاد شد به دستور داریوش بر لوحی از سنگ خارای قرمز رنگ به ابعاد 17*167 سانتی‌متر ضمن شرح كانال، نام «دریایی كه از پارس بدان روند» نیز نگاشته شد. و بدین‌ترتیب نام «دریای پارس» برای نخستین بار ثبت تاریخ(5 و 6) گردید (حدود 2500 سال پیش).

 

 

 

همای بازدید : 109 دوشنبه 16 اسفند 1389 نظرات (0)

تاریخ چیست؟

 

بعضی بر این باورند، تاریخ مجموعه حوادثی است كه از آغاز فعالیت اجتماعی انسان در زندگی وی روی داده است ، اما برخی دیگر عقیده دارند كه تاریخ چون آینه یی است كه گذشته را در برابر چشمان نسل بعدی منعكس می كند. اگر به تاریخ بدین گونه نگریسته شود، نمی توان انتظار داشت كه آینه بتواند تمام زوایای حوادث بشری را بازتاب دهد و این تعریف از تاریخ فاقد مقبولیت عمومی است .

هر تعریفی كه از تاریخ ارایه دهیم ، اصل رسالت تاریخ بدون تغییر باقی خواهد ماند و آن اینكه تاریخ یك پدیده ساكن و خاموش نیست ، تاریخ یك شط در حال حركت از حوادث و پیشامدها و تغییرات پدید آمده به دست انسان است و او خواه ناخواه مجبور بوده است برای دگرگون كردن محیط اجتماعی خویش تلاش كند و شرایطی به وجود آورد تا بتواند رشد كند، پیش برود، حتی بجنگد یا با طبیعت پیرامون خود وارد نزاع شود و موانع موجود در پیش پای خود را دور كند. آنچه امروز بشریت بدان دست یافته است آسان و بی رنج و تعب فراهم نشده است . این دستاورد بشر حاصل تلاش ، مبارزه و ستیز انسان و جنگ های خونین است كه در این رهگذر بسی جان فدا شد تا تاریخ به روند خود ادامه دهد.

آغاز تاریخ به زمانی باز می گردد كه انسان نوشتن را آموخت . انسان و تاریخ از دیدگاه ادبیات می توانند به عنوان دو بال سیمرغ حیات توصیف شوند.

فشار اقتصادی و اجتماعی و آرزوی خود انسان برای ایجاد شرایط مطلوب برای زیستن ، او را وادار كرده است در راهی گام بردارد كه صاف و هموار نبوده است ، خطر همیشه در كمین او نشسته است .

اما ناهمواری راه و موانع موجود، انسانی و طبیعی در پیش پای او، هرگز نتوانسته است او را از حركت به سمت جلو برای رسیدن به سكوی اجتماعی اش ، باز دارد.

در حقیقت اگر انسان یك موجود غیرفعال و منفعلی می بود تاریخ هرگز زاده نمی شد در آن صورت ما دارای تاریخ تحول طبیعی می بودیم نه تاریخ مدون بشری . تاریخ و انسان دوعنصر سازنده و خلاق هستند.

تاریخ انسان را به نیرویی مبارز و خستگی ناپذیر برای ساختن ، دگرگون كردن و پیشرفت تبدیل می كند و انسان تاریخ را به عنوان یك سند پایدار و ابدی برای مبارزاتی كه انسان قرن ها درگیر آن بوده است ، مبدل ساخته است . و این دو ملت ها، فرهنگ ها و تمدن ها، علوم و فنون را به وجود آورده اند و این یك روند همیشگی و بالنده است و میرایی نمی شناسد.

لحظه یی درباره دستاوردهایی در زمینه های علوم و فنون ، علوم هوا فضا، زیست شناسی ، فلسفه و حكمت و مذهب و غیره بیندیشیم .

چه انسان های بزرگی در طول قرن ها در شاخه های مختلف دانش بشری شركت داشته اند و تلاش آنها هرگز بی ثمر نبوده است و به موفقیت های تحسین برانگیزی دست یافته اند.

انسان سازنده و هوشیار، فداكارانه در راه خیر و سعادت همنوع خود گام برداشته و برای رسیدن به اهداف پیش رو رنج های فراوانی را به جان خریده است .

و ما تمام این حقیقت را از زبان تاریخ می شنویم كه سندی است گویا و پایدار. آیا این گونه نیست ؟ یادآوری چند نام بزرگ كه تاریخ به ما شناسانده است ، می تواند در خور تامل باشد.

اینشتین ، به عنوان مثال ، نه تنها یك دانشمند بزرگ بوده بلكه دوستدار نوع بشر هم بوده است . كشفیات او كه همان نیروی شگرف اتمی است كه از این نیرو در زمینه انرژی ، سوخت و غیره استفاده فراوان به عمل می آید اگر از این نیرو برای خرابی و ویرانی استفاده شود نمی توان گناه آن را به حساب اینشتین نوشت و نیز باید به خاطر داشت كه پیمان های بین المللی در خصوص عدم استفاده از نیروی ویرانگر اتمی وجود دارد و كشورهای امضا كننده ملزم به رعایت مفاد پیمان های مربوط هستند. كشفیات گالیله درباره زمین ، بشر امروز را به كرات آسمان گشوده است .

لویی پاستور با تلاش خود به این كشف بزرگ دست یافت كه باعث فاسد شدن غذا نه «جن » است ونه ارواح خبیثه ، بلكه باكتری است كه غذا را فاسد می كند و اینكه امروز بشر به جنگ میكروب ها می رود و با انواع آنتی بیوتیك ها» به درمان درد می پردازد نتیجه كار بزرگ پاستور است . اگر تاریخ را بخوبی بشناسیم و نه تنها صفحات آن را ورق بزنیم ، بلكه با تاریخ زندگی كنیم ، می توانیم با شناخت آنچه به بشر رفته است ، به آینده با دید وسیع تر و منطقی تر نگاه كنیم .

انس با تاریخ به آدمی قدرت شگرفی می بخشد كه حوادث در شرف تكوین راهم پیش بینی نماید.

تاریخ مرد جوان را «پیر» می سازد بدون آنكه چهره یی پر چین و شكن و مویی خاكستری رنگ داشته باشد.

 

همای بازدید : 109 دوشنبه 16 اسفند 1389 نظرات (0)

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه پا به قاره آمريكا گذاشتند ايراينان و ارتش داريوش بوده است وكريستف كلب و واسكودوگاما بر اثر خواندن كتابهاي ايراني كه در كتابخانه واتيكان بوده به فكر قاره پيمايي افتاده اند.                                     

 

 

آيا ميدانيد؟

آيا ميدانيد :

داريوش در سال 521 قبل از ميلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پايين اجتماع خشنود نيستم.             

                                                                         


آيا ميدانيد؟

 

 

آيا ميدانيد : پايتخت عراق كنوني كه بغداد ناميده ميشود واژهاي كاملا ايراني است و اين شهر پايتخت ايران بوده است ) تيسفون .( بغداد به معني بغ + داد به معني داده شده از طرف خداوند . در تاريخ ايران باستان آمده است كه در اين شهر شاهنشاه انوشه روان هفته اي يكبار دادگستري مينموده و داد مظلومان را بررسي ميكرده است

                     

 

آيا ميدانيد : حكيم سهروردي معروف به شيخ اشراق كه در سال 549 پا به جهان گشود در سال 587 هجري توسط شيخ صلاح الدين عيوبي خليفه مصر و شام در سن 38 سالگي كشته شد . او از نورالانوار ستايش بسيار ميكند كه همان آتش زرتشت است . وي در كتب خود از حكماي ايران مانند جاماسب -فرشوشتر و بزرگمهر به نيكي ياد ميكند .

                                                           

آيا ميدانيد :

داريوش بزرگ براي جلوگيري از قحطي آب در هندوستان كه جزوي از ايران بوده سدي عظيم بروي رود سند بنا نهاد.

آيا ميدانيد :

نخستين سروده جهان متعلق به ايرانيان است . گاتهاي زرتشت كه سروده هاي پند آموز زرتشت است به عنوان نخستين اشعار جهاني برگزيده شده است .

در ايران پيش از اسلام موسيقي نقشي بسيار مهم در زندگي مردم ايران داشت به طوريكه در نبرد "ايسوس" و شكست شاهنشاه داريوش سوم هخامنشي و آتش كشيده شدن ايران به دست اسكندر گجستك 320 نوازنده و موسيقيدان زن ايراني اسير وي شد .

 يا شاهنشاهي بهرام گور و آوردن دهها موسيقيدان و نوازنده از هند به ايران و پخش كردن آن افراد در شهرهاي ايران براي شاد كردن مردمان ايرا ن . يا موسيقيدان مشهور شاهنشاه خسروپرويز باربد - نكيسا و بامشاد . همه اين اصول به ريشه دين بهي( زرتشت) باز ميگشت كه فرمان به شاد بودن مردمان داده بود .

در كارنامه شاهنشاه اردشير پاپكان در 1800 سال پيش اسامي سازهاي ايراني رايج در بين مردمان ايران به اين ترتيب آمده است :

عود معمولي ( تار)  رود هندي بربط چنگ تبيره ( طنبور) سه تار عود سه تار زنگ ناي قره ني سنتور نقاره طبل تنبك سنج چنگ بادي شينك .

 

منبع

آيا ميدانيد که :

پس از آزادی يهوديان از اسارت بابل بوسيله کوروش بزرگ، ساختن معبد اورشليم بوسيله داريوش و جمع آوری تورات بوسيله خشايارشاه، سه پادشاه زرتشتی ايران، پيامبران يهودی همچون ايسايی، ژرمی، ازقيل ودانيل، کورش بزرگ را در تورات « فرستاده خدا و پيام آور آزادی» خواندند.

(ژرار ايزرايل: کورش بزرگ، پاريس 1987)

 

آيا ميدانيد که :

آئين زرتشت نخستين انقلاب انسانگرايی و آزاديخواهی در تاريخ بود. تمام نوشتارهای تاريخی نشان ميدهد که چه اندازه اين انقلاب جهان را به پيش کشاند و چه اندازه بر فرهنگ جهانی تاثير گذاشت .

 ( ژک دوشن گيمن : پاسخ غرب به زرتشت, اکسفورد 1958 : ر.م افنان : تاثير زرتشت بر انديشه يونان: نيويورک 1965 : ژ. فرل: تاثير زرتشت و انديشه زرتشت بر فرهنگ غرب، سيدنی 1977 )؛ کاردينال کونيگ، اسقف بزرگ وين؛ تاثير زرتشت در جهان؛ بروکسل1976)

 

آيا ميدانيد که :

« تحولی که زرتشت در فرهنگ ايران به وجود آورد زنهای ايرانی را در تمام زمينه ها هم تراز مردان کرد و زنها از چنان آزادی برخوردار شدند که مانند آنرا در هيچ جايی از دنيای باستان نميتوان يافت. درآن زمان يونانيها با زنان خود مانند برده رفتار ميکردند و ارستو ميگفت زن نميتواند روح داشته باشد.

 ( پل دو بروی: تاريخ فلسفه زرتشت، پاريس 1984)

 

آيا ميدانيد که :

هيچ صفحه ا ی از کتابهای تاريخ نميتواند گواه دهد که يک نفر بزور به انديشه زرتشت وارد شده باشد. اگر جز اين بود زمانی که ايرانيان امپراتوری جهانی درست کرده بودند، يونان و هند و مصر و تمام خاور ميانه و نيمی از آفريقا زرتشتی شده بودند.

همای بازدید : 218 سه شنبه 10 اسفند 1389 نظرات (1)

پيشينه تاريخي

بنابر مدارك متقن، خليج فارس از هزاران سال پيش نه توسط ايرانيان، بلكه توسط ملت‌هايي كه با ايرانيان مراوده داشته‌اند، از جمله يونانيان و روميان با عنوان «درياي پارسي» ناميده شده است. عرب‌هانيز قرن‌ها آن را «خليج‌فارس» يا «بحر فارس» ناميده‌اند. خليج فارس با همين نام طي هزاران سال گذشته شناخته شده و تمامي كشورها و اقوام مختلف از جمله اعراب از اين نام استفاده كرده‌‌اند.
تمام متون قديمي جغرافي جهان از نقشه‌هاي هكاتايوس و بطلميوس تا آثار جغرافيدانان و جهانگردان مسيحي و مسلمانان، شعبه‌‌اي بزرگ از اقيانوس هند را كه از جنوب ايران به موازات بحر احمر تا قلب دنياي قديم پيش رفته است، خليج فارس يا درياي فارس ناميده‌اند.
از سده‌هاي هفتم و هشتم پيش ميلاد تمام عالمان از جمله آناكسي ماندر، هكاتوس، هرودوت، اراتوستن، هيپارك، پومپوني مله، كراتس مالوس، استرابون، بطلميوس، مايكروپيوس، ايزيدورسويلي، محمد‌بن موسي الخوارزمي، ابوزيد بلخي، ابن سرابيون، ابن رسته، ابن فقيه، قدامه، ابن فضلان، ابن خردادبه، مسعودي، استخري، ابن حوقل، مقدسي، ناصرخسرو، ادريسي، جيحاني، فرازي، بيروني، ابن جبير، ياقوت، قزويني، مستوفي، ابن بطوطه، حافظ، شرف‌الدين علي يزدي، ابوالغازي و … درياي جنوبي ايران را تحت اسامي و عناويني نظير خليج فارس، خليج پارس، درياي فارس، بحرالفارس، بحر فارس، سينوس پرسيكوس،4 ماره پرسيكوس،5 گلف پرسيك،6 پرژن گلف (گالف)، 7 پرزشير گلف، پرسيس8 ياپرسيكوس،9 ناميده‌اند.
بررسي و بازنمود اوضاع و احوال اجتماعي،‌سياسي و اقتصادي خليج فارس و جزاير آن پس از اسلام تا برهه تجاوز پرتغالي‌ها و تشريح وضعيت آن از عصر صفويه تا امروز مبحثي عظيم مي‌طلبد كه از حوصله اين نوشتار خارج است. در ادامه به بررسي سنديت نام خليج فارس از ميان منابع تاريخي ـ جغرافيايي ايراني، يوناني، اسلامي، غربي و اسناد حقو2. چگونه و كی نام دریای پارس ثبت تاریخ شد:
داریوش هخامنشی در سال 517 پ م/ 1138 پ ﻫ، به «مودرایه» (مصر) رفت و به دستور او كانالی از دریای عرب (سرخ) به شاخه‌ای از رود «پی‌رَوَ» (نیل) متصل شد. و راه آبی مهم اقیانوس اریتره (هند) به دریای مغرب (مدیترانه) گشوده گردید و «اسكیلاگس» دریا سالار داریوش نخستین كسی بود كه ناوگان او از دریای پارس (عمان) عربستان را دور زد و از دریای عرب (خلیج‌ عرب) وارد دریای غرب شد، (200 سال قبل از اسكندر) وقتی این آبراهه ایجاد شد به دستور داریوش بر لوحی از سنگ خارای قرمز رنگ به ابعاد 17*167 سانتی‌متر ضمن شرح كانال، نام «دریایی كه از پارس بدان روند» نیز نگاشته شد. و بدین‌ترتیب نام «دریای پارس» برای نخستین بار ثبت تاریخ(5 و 6) گردید (حدود 2500 سال پیش).قي خواهيم پرداخت

2. چگونه و كی نام دریای پارس ثبت تاریخ شد:
داریوش هخامنشی در سال 517 پ م/ 1138 پ ﻫ، به «مودرایه» (مصر) رفت و به دستور او كانالی از دریای عرب (سرخ) به شاخه‌ای از رود «پی‌رَوَ» (نیل) متصل شد. و راه آبی مهم اقیانوس اریتره (هند) به دریای مغرب (مدیترانه) گشوده گردید و «اسكیلاگس» دریا سالار داریوش نخستین كسی بود كه ناوگان او از دریای پارس (عمان) عربستان را دور زد و از دریای عرب (خلیج‌ عرب) وارد دریای غرب شد، (200 سال قبل از اسكندر) وقتی این آبراهه ایجاد شد به دستور داریوش بر لوحی از سنگ خارای قرمز رنگ به ابعاد 17*167 سانتی‌متر ضمن شرح كانال، نام «دریایی كه از پارس بدان روند» نیز نگاشته شد. و بدین‌ترتیب نام «دریای پارس» برای نخستین بار ثبت تاریخ(5 و 6) گردید (حدود 2500 سال پیش).

 

 

همای بازدید : 71 سه شنبه 10 اسفند 1389 نظرات (1)

می‌رود.اسپهبد بهرام مهران معروف به بهرام چوبین از قهرمانان ملی ایران در دوران ساسانیان به شمار

او از خانوادۀ اشرافی اشکانی مهران بود و در ری به دنیا آمد. در دوران ساسانیان بهترین افسران ارتش ایران از خاندان مهران برخاسته بودند. بهرام به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود. وی از سوی شاهنشاه ایران، خسرو هرمز فرمانروای کوست شمال غربی بود (کوست Kust به مفهوم کناره یا سوی) یک چهارم قلمرو ایران، از ری تا مرز شمالی گرجستان و داغستان کنونی شامل ارمنستان، آذربایجان و کردستان). در آن زمان، ایران به چهار ابراستان تقسیم شده بود که هرکدام را چاریک نوشته‌اند. وی از میهندوستان بنام ایرانی است که وفاداری خود را به اثبات رسانده‌است. برخی از تاریخ نگاران بر این باورند که دودمان سامانیان که باعث احیای فرهنگ و زبان فارسی شد، از نسل بهرام چوبین هستند.

کارهای بزرگ

ساخت جنگ افزاری تازه

بهرام چوبین هنگام بازدید از محل فوران نفت خام در ناحیه بادکوب (باکو) در ساحل جنوبی غربی دریای مازندران و آگاهی از قدرت اشتعال این ماده، تصمیم گرفت که از آن نوعی سلاح تعرضی ساخته شود و این کار به مهندسان ارتش واگذار شد. ظرف مدتی کوتاهتر از یک سال، پیکانی ساخته شد که بی شباهت به راکت‌های امروز نبود و این پیکان حامل گوی دوکی شکل آغشته به نفت خام بود که از روی تخته‌ای که بر پشت قاطر قرارداشت با کشیدن زه پرتاب می‌شد. طرز پرتاب آن بی شباهت به کمان نبود. دستگاه از یک زه (روده خشک شده) و چوب گز (نوعی درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته سوار می‌کردند و دارای یک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکیل می‌دادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گیری می‌کرد و فرمانده این آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام (پیکان) بود و مهمات رسانی می‌کرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و از هر واحد آتشبار، هشت نیزه دار دفاع می‌کردند

جنگ با چینیان

۲۸ نوامبر سال ۵۸۸ میلادی، ارتش ایران در جنگ با خاقان «شابه» در بلخ از سلاح تازه‌ای که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در این جنگ فرماندهی ارتش ایران را سپهبد بهرام مهران معروف به بهرام چوبین برعهده داشت که در تاریخ نظامی جهان از او به عنوان یک نابغه رزم نام برده‌اند.«هرمز» شاه وقت از دودمان ساسانیان، وقتی شنید که خاقان شمال غربی چین وارد اراضی ایران در شمالشرقی خراسان ([تاجیکستان]] فعلی و شمال افغانستان) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغیس است سپهبدان ایران را به تشکیل جلسه‌ای در شهر تیسفون (مدائن نزدیک بغداد) پایتخت آن زمان ایران فراخواند و تصمیم خود را به اخراج خاقان از ایران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتیب کار را بدهند. هرمز گفت که طبق آخرین اطلاعی که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ایران) رسیده، «خاقان شابه» دارای ۳۰۰ هزار مرد مسلح و چند واحد فیل جنگی است.سپهبدان پس از تبادل نظر، بهرام چوبین را برای انجام این کار خطیر برگزیدند و او پذیرفت. بهرام از میان ارتش پانصد هزار نفری ایران، ۱۲ هزار مرد جنگدیده ۳۰ تا ۴۰ ساله (میانسال) را برگزید که اضافه وزن نداشتند و میهندوستی آنان قبلا به ثبوت رسیده بود و بیش از سایرین قادر به تحمل سختی بودند و در جنگ سواره و پیاده تجربه داشتند. وی به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافی عزم بیرون راندن زردها را از خاک وطن کرد.بهرام به جای انتخاب راه معمولی، از تیسفون به اهواز رفت و سپس از طریق یزد و کویر خود را به خراسان رساند به گونه‌ای که خاقان متوجه نشده بود. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحیه سرباز بیش از هر ابزار دیگر داشت هر دو روز یک بار سربازان را جمع می‌کرد و برای آنان از اهمیت وطندوستی و رسالتی که هر فرد در این زمینه دارد سخن می‌گفت و آنان را امید ایرانیان می‌خواند ـ مردمانی که می‌خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زیست کنند.خاقان زمانی از این لشکر کشی آگاه شد که بهرام تنها چهار روز تا بلخ فاصله داشت، و چون شنید که بهرام با کمتر از ۱۳ هزار نفر آمده‌است چندان نگران نشد و با تمامی مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان یکصد تا سیصد هزار تن گزارش کرده‌اند به مقابله با بهرام شتافت.بهرام به واحدهای آتشبار (نفت اندازان) توصیه کرد که حمله را با پرتاب پیکانهای شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظیم آن هم نباشند و به سواران کماندار (اسواران) گفت که هم‌زمان با حمله نفت اندازان با تیر چشم فیلها را هدف قرار دهند، و در این جریان، خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد. خاقان که انتظار حمله مستقیم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد، سپاه عظیم او متلاشی گردید و پسر وی نیز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط یک روز طول کشید که از شگفتی‌های تاریخ نظامی جهان است.

پیکار با خسرو پرویز

هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقانیان به آن سوی کوههای پامیر و سین کیانگ امروز بود، شنید که در پایتخت، پسر شاه (خسرو پرویز) بر ضد پدرش کودتا کرده‌است که برق آسا خود را به تیسفون در ساحل دجله رساند. خسرو پرویز فرار کرد و به امپراتور روم پناهنده شد و بهرام تا تعیین شاه بعدی زمام امور را به دست گرفت و خود را بهرام ششم نامید که پرویز فراری با دریافت کمک از امپراتور وقت روم به جنگ او آمد. قسمتی از ارتش ایران هم به پرویز پیوستند که بهرام پس از چند زد و خورد مختصر، خروج از صحنه سیاست را بر ادامه برادرکشی و قتل ایرانی به دست ایرانی که امری ناپذیرفتنی بود ترجیح داد و به خراسان بازگشت و تا پایان عمر در همانجا باقی ماند. به نوشته برخی از تاریخ نگاران، سامانیان که باعث احیاء زبان فارسی و فرهنگ ایرانی شدند از نسل بهرام چوبین هستند.

 

همای بازدید : 63 سه شنبه 10 اسفند 1389 نظرات (0)

تاریخ چیست؟

 

بعضی بر این باورند، تاریخ مجموعه حوادثی است كه از آغاز فعالیت اجتماعی انسان در زندگی وی روی داده است ، اما برخی دیگر عقیده دارند كه تاریخ چون آینه یی است كه گذشته را در برابر چشمان نسل بعدی منعكس می كند. اگر به تاریخ بدین گونه نگریسته شود، نمی توان انتظار داشت كه آینه بتواند تمام زوایای حوادث بشری را بازتاب دهد و این تعریف از تاریخ فاقد مقبولیت عمومی است .

هر تعریفی كه از تاریخ ارایه دهیم ، اصل رسالت تاریخ بدون تغییر باقی خواهد ماند و آن اینكه تاریخ یك پدیده ساكن و خاموش نیست ، تاریخ یك شط در حال حركت از حوادث و پیشامدها و تغییرات پدید آمده به دست انسان است و او خواه ناخواه مجبور بوده است برای دگرگون كردن محیط اجتماعی خویش تلاش كند و شرایطی به وجود آورد تا بتواند رشد كند، پیش برود، حتی بجنگد یا با طبیعت پیرامون خود وارد نزاع شود و موانع موجود در پیش پای خود را دور كند. آنچه امروز بشریت بدان دست یافته است آسان و بی رنج و تعب فراهم نشده است . این دستاورد بشر حاصل تلاش ، مبارزه و ستیز انسان و جنگ های خونین است كه در این رهگذر بسی جان فدا شد تا تاریخ به روند خود ادامه دهد.

آغاز تاریخ به زمانی باز می گردد كه انسان نوشتن را آموخت . انسان و تاریخ از دیدگاه ادبیات می توانند به عنوان دو بال سیمرغ حیات توصیف شوند.

فشار اقتصادی و اجتماعی و آرزوی خود انسان برای ایجاد شرایط مطلوب برای زیستن ، او را وادار كرده است در راهی گام بردارد كه صاف و هموار نبوده است ، خطر همیشه در كمین او نشسته است .

اما ناهمواری راه و موانع موجود، انسانی و طبیعی در پیش پای او، هرگز نتوانسته است او را از حركت به سمت جلو برای رسیدن به سكوی اجتماعی اش ، باز دارد.

در حقیقت اگر انسان یك موجود غیرفعال و منفعلی می بود تاریخ هرگز زاده نمی شد در آن صورت ما دارای تاریخ تحول طبیعی می بودیم نه تاریخ مدون بشری . تاریخ و انسان دوعنصر سازنده و خلاق هستند.

تاریخ انسان را به نیرویی مبارز و خستگی ناپذیر برای ساختن ، دگرگون كردن و پیشرفت تبدیل می كند و انسان تاریخ را به عنوان یك سند پایدار و ابدی برای مبارزاتی كه انسان قرن ها درگیر آن بوده است ، مبدل ساخته است . و این دو ملت ها، فرهنگ ها و تمدن ها، علوم و فنون را به وجود آورده اند و این یك روند همیشگی و بالنده است و میرایی نمی شناسد.

لحظه یی درباره دستاوردهایی در زمینه های علوم و فنون ، علوم هوا فضا، زیست شناسی ، فلسفه و حكمت و مذهب و غیره بیندیشیم .

چه انسان های بزرگی در طول قرن ها در شاخه های مختلف دانش بشری شركت داشته اند و تلاش آنها هرگز بی ثمر نبوده است و به موفقیت های تحسین برانگیزی دست یافته اند.

انسان سازنده و هوشیار، فداكارانه در راه خیر و سعادت همنوع خود گام برداشته و برای رسیدن به اهداف پیش رو رنج های فراوانی را به جان خریده است .

و ما تمام این حقیقت را از زبان تاریخ می شنویم كه سندی است گویا و پایدار. آیا این گونه نیست ؟ یادآوری چند نام بزرگ كه تاریخ به ما شناسانده است ، می تواند در خور تامل باشد.

اینشتین ، به عنوان مثال ، نه تنها یك دانشمند بزرگ بوده بلكه دوستدار نوع بشر هم بوده است . كشفیات او كه همان نیروی شگرف اتمی است كه از این نیرو در زمینه انرژی ، سوخت و غیره استفاده فراوان به عمل می آید اگر از این نیرو برای خرابی و ویرانی استفاده شود نمی توان گناه آن را به حساب اینشتین نوشت و نیز باید به خاطر داشت كه پیمان های بین المللی در خصوص عدم استفاده از نیروی ویرانگر اتمی وجود دارد و كشورهای امضا كننده ملزم به رعایت مفاد پیمان های مربوط هستند. كشفیات گالیله درباره زمین ، بشر امروز را به كرات آسمان گشوده است .

لویی پاستور با تلاش خود به این كشف بزرگ دست یافت كه باعث فاسد شدن غذا نه «جن » است ونه ارواح خبیثه ، بلكه باكتری است كه غذا را فاسد می كند و اینكه امروز بشر به جنگ میكروب ها می رود و با انواع آنتی بیوتیك ها» به درمان درد می پردازد نتیجه كار بزرگ پاستور است . اگر تاریخ را بخوبی بشناسیم و نه تنها صفحات آن را ورق بزنیم ، بلكه با تاریخ زندگی كنیم ، می توانیم با شناخت آنچه به بشر رفته است ، به آینده با دید وسیع تر و منطقی تر نگاه كنیم .

انس با تاریخ به آدمی قدرت شگرفی می بخشد كه حوادث در شرف تكوین راهم پیش بینی نماید.

تاریخ مرد جوان را «پیر» می سازد بدون آنكه چهره یی پر چین و شكن و مویی خاكستری رنگ داشته باشد.

 تقدیم به همه ی دوست داران تاریخ.  همای

همای بازدید : 204 سه شنبه 10 اسفند 1389 نظرات (0)

                                                        آیا می دانید؟            

 

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه پا به قاره آمريكا گذاشتند ايراينان و ارتش داريوش بوده است وكريستف كلب و واسكودوگاما بر اثر خواندن كتابهاي ايراني كه در كتابخانه واتيكان بوده به فكر قاره پيمايي افتاده اند.                                     

 

 


 

آيا ميدانيد :

داريوش در سال 521 قبل از ميلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پايين اجتماع خشنود نيستم.             

                                                                         


 

 

 

آيا ميدانيد : پايتخت عراق كنوني كه بغداد ناميده ميشود واژهاي كاملا ايراني است و اين شهر پايتخت ايران بوده است ) تيسفون .( بغداد به معني بغ + داد به معني داده شده از طرف خداوند . در تاريخ ايران باستان آمده است كه در اين شهر شاهنشاه انوشه روان هفته اي يكبار دادگستري مينموده و داد مظلومان را بررسي ميكرده است

                     

 

آيا ميدانيد : حكيم سهروردي معروف به شيخ اشراق كه در سال 549 پا به جهان گشود در سال 587 هجري توسط شيخ صلاح الدين عيوبي خليفه مصر و شام در سن 38 سالگي كشته شد . او از نورالانوار ستايش بسيار ميكند كه همان آتش زرتشت است . وي در كتب خود از حكماي ايران مانند جاماسب -فرشوشتر و بزرگمهر به نيكي ياد ميكند .

                                                           

آيا ميدانيد :

داريوش بزرگ براي جلوگيري از قحطي آب در هندوستان كه جزوي از ايران بوده سدي عظيم بروي رود سند بنا نهاد.

آيا ميدانيد :

نخستين سروده جهان متعلق به ايرانيان است . گاتهاي زرتشت كه سروده هاي پند آموز زرتشت است به عنوان نخستين اشعار جهاني برگزيده شده است .

در ايران پيش از اسلام موسيقي نقشي بسيار مهم در زندگي مردم ايران داشت به طوريكه در نبرد "ايسوس" و شكست شاهنشاه داريوش سوم هخامنشي و آتش كشيده شدن ايران به دست اسكندر گجستك 320 نوازنده و موسيقيدان زن ايراني اسير وي شد .

 يا شاهنشاهي بهرام گور و آوردن دهها موسيقيدان و نوازنده از هند به ايران و پخش كردن آن افراد در شهرهاي ايران براي شاد كردن مردمان ايرا ن . يا موسيقيدان مشهور شاهنشاه خسروپرويز باربد - نكيسا و بامشاد . همه اين اصول به ريشه دين بهي( زرتشت) باز ميگشت كه فرمان به شاد بودن مردمان داده بود .

در كارنامه شاهنشاه اردشير پاپكان در 1800 سال پيش اسامي سازهاي ايراني رايج در بين مردمان ايران به اين ترتيب آمده است :

عود معمولي ( تار)  رود هندي – بربط –چنگ – تبيره ( طنبور) سه تار عود سه تار – زنگ – ناي – قره ني – سنتور – نقاره – طبل – تنبك –سنج – چنگ بادي – شينك .

 

منبع

آيا ميدانيد که :

پس از آزادی يهوديان از اسارت بابل بوسيله کوروش بزرگ، ساختن معبد اورشليم بوسيله داريوش و جمع آوری تورات بوسيله خشايارشاه، سه پادشاه زرتشتی ايران، پيامبران يهودی همچون ايسايی، ژرمی، ازقيل ودانيل، کورش بزرگ را در تورات « فرستاده خدا و پيام آور آزادی» خواندند.

(ژرار ايزرايل: کورش بزرگ، پاريس 1987)

 

آيا ميدانيد که :

آئين زرتشت نخستين انقلاب انسانگرايی و آزاديخواهی در تاريخ بود. تمام نوشتارهای تاريخی نشان ميدهد که چه اندازه اين انقلاب جهان را به پيش کشاند و چه اندازه بر فرهنگ جهانی تاثير گذاشت .

 ( ژک دوشن گيمن : پاسخ غرب به زرتشت, اکسفورد 1958 : ر.م افنان : تاثير زرتشت بر انديشه يونان: نيويورک 1965 : ژ. فرل: تاثير زرتشت و انديشه زرتشت بر فرهنگ غرب، سيدنی 1977 )؛ کاردينال کونيگ، اسقف بزرگ وين؛ تاثير زرتشت در جهان؛ بروکسل1976)

 

آيا ميدانيد که :

« تحولی که زرتشت در فرهنگ ايران به وجود آورد زنهای ايرانی را در تمام زمينه ها هم تراز مردان کرد و زنها از چنان آزادی برخوردار شدند که مانند آنرا در هيچ جايی از دنيای باستان نميتوان يافت. درآن زمان يونانيها با زنان خود مانند برده رفتار ميکردند و ارستو ميگفت زن نميتواند روح داشته باشد.

 ( پل دو بروی: تاريخ فلسفه زرتشت، پاريس 1984)

 

آيا ميدانيد که :

هيچ صفحه ا ی از کتابهای تاريخ نميتواند گواه دهد که يک نفر بزور به انديشه زرتشت وارد شده باشد. اگر جز اين بود زمانی که ايرانيان امپراتوری جهانی درست کرده بودند، يونان و هند و مصر و تمام خاور ميانه و نيمی از آفريقا زرتشتی شده بودند.

 ( پل دو بروی: تاريخ فلسفه زرتشت، پاريس 1984 رويه 114):وبلاگ ایران باستانhttp://www.ehsansaadat.blogfa.com/

 

 

همای بازدید : 55 سه شنبه 10 اسفند 1389 نظرات (0)

تاریخ از نگاه من

تاریخ از نگاه من یک سرنوشت است که همه به دست تاریخ سپرده می شوندو فراموش می شوند چه انسان هایی که از نیکی ان ها در تاریخ یاد می کنند و چه زیادنند کسانی که از بدی و ظلم ان ها در تاریخ یاد میکنند

ما در پیر ترین کشور جهان از نظر سن هستیم. و نباید از تاریخ کشورمان اگاه باشیم ؟ نباید بدانیم چه کسانی بر حکومت این سامان پهناور نشسته و رفته اند؟نباید بدانیم چه کسانی به این دیار وسیع خدمت کرده اند؟

بی شمارند شاهان بزرگی که بر ایران حکومت کرده اند از کوروش کبیر که به نظر من بزرگ ترین پادشاه ایران است، و به ایران خدمت کرده است تا مظفرالدین شاه قاجارکه فقط به فکر خود و خوش گذرانی هایش است و نه تنها به ایران خدمت نکرده است بلکه ضرر های فراوانی نیز به ایران زد.

فراوانند امیرکبیر هایی که شاه نبوده اند ولی خدمت کرده اند فراوانند ستارها وباقرهایی که برای ازادی پیروزی دین اسلام قیام کرده اند و حال یادگار و ارثی که از این مردان بزرگ برما ایرانیان مانده است سربلندی وافتخاراست.وفراوان بودند مظفرالدین هایی که مایه ننگ سرزمین پارس بوده و هستند و اینک تنها یادگاری که از این مردان بر ما مانده است ننگ و ابروریزی است .

ما همگی به دست تاریخ سپرده می شویم و چه خوب است در تاریخ ازما به خوبی یاد کنندبی شمار است تعداد کسانی که مرده اند و برای همیشه از دنیا نابود شد اند و همچنین فراوان است تعداد کسانی که مرده انند اما همیشه زنده اند، از این مردان اثاری بر ما مانده است که ما همیشه به خوبی از انان یاد می کنیم و درود می فرستیم . مانند شاعران ،ریاضی دانان،دانشمندان و...که بر این سرزمین امده و رفته اند..

پس ما همیشه باید سعی کنیم در طول زندگی اثر ارزشمند و گران بها نه پول و ثروت بلکه علم ، دانش ، خدمت و... از خودمان بر جای بگزاریم تا ایندگان از ما به خوبی وباسربلندی یاد کنند.........................................................وبی پایان است داستان تاریخ!!!!!!

 

 

 

همای بازدید : 169 سه شنبه 10 اسفند 1389 نظرات (0)

وصیت نامه کوروش هخامنشی

 

       ای پروردگار بزرگ ، خداوند نیاکان من ، ای آفتاب و ای خدایان این قربانیها را از من بپذیرید و سپاس و نیایش مرا نیز در ازای عنایاتی که نسبت به من فرموده و در همه زندگانیم به وسیله علایم آسمانی ، نوای پرندگان و ندای انسان ارشادم کرده اید که چه باید بکنم و از چه کارها احتراز نمایم .به خصوص قدر شناسی بی حد و قیاس دارم که هیچ گاه مرا از یاری و حمایت خود محروم نداشته اید و هرگز حتی در حین نهایت کامیابی باز مقهور غرور نشده ام . اکنون از درگاه متعال شما در خواست دارم زندگی فرزندانم ، زن ، دوستانم و وطنم را قرین نیکی و سعادت بدارید و مرگ مرا هم مانند زندگانیم توام با عزت و افتخار .

     پسران من و شما ای دوستانم ، پایان عمر من فرا رسیده است . من این حالت درگذشت را بنا بر آثار و قراینی درک می کنم . وقتی که از میان شما رفتم باید به وسیله گفتار و عمل نشان دهید که مرد سعیدی بوده ام .هنگامی که کودک بودم و باز در اوان جنوانی و روزگار سالخوردگی از نعمتها و خوشیهای هر یک از آن مراحل نیک برخوردار شده ام ، با مرور زمان بر قدرتم پیوسته افزوده شده است اما در زمان کهولت نا توان تر از عهد جوانی نبوده ام و به خاطر ندارم اقدام به کاری کرده باشم و یا چیزی طلب نموده باشم ولی کامیاب نشده باشم .به علاوه دوستانم را به وسیله نیکیها بهره مند و خوشبخت و دشمنان خود را خوار و زبون کرده ام و این سرزمین نیاکان خویش را که پیش از من نام و نشانی در آسیا نداشت به اوج ترقی و تعالی رسانیده ام و حتی یکی از کشورهای مسخر خویش را از دست نداده ام . در سراسر زندگی به آنچه خواسته ام رسیده ام و همواره نگران که مبادا به شکستی دچار آیم یا خبر نکبت باری بشنوم و همین بیم و نگرانی مانع از آن شد که به شیوه سبک سران زیاده از خود راضی و غره شوم . اینک که از میان شما می روم پسرانم را باز می گذارم ،همان فرزندانی که هدیه خدائی اند . وطن خود و دوستانم را سرفراز می گذارم و می گذرم . شکی نیست که همگان مرا خوش بخت خواهند پنداشت و یاد مرا ارجمند و گرامی خواهند داشت . اکنون باید دستوراتی راجع به کشورم و دستگاه پادشاهی خویش بدهم تا پس از درگذشتم میان شما اختلافی پیش نیاید . ای پسرانم ، من هر دو شما را یکسان دوست دارم . اما فرزند ارشدم را که بر اثر عمر طولانی تر تجربیات بیشتری دارد رهبر جرگه آزاد مردان و راهنمای کار و عمل بر می گزینم . خودم نیز در وطنم که خانه عزیز همه ماست به همین گونه بار آمده ام که در قبال بزرگتران ، برادران و هم وطنانم در شهر یا جلسات و یا در حین مذاکرات گذشت و مدارا نمایم . هر دو شما را هم به همین سان پرورش داده ام که نسبت به بزرگتران خود احترام نمایید و دیگران که از شما جوان ترند شرط و ادب و احترام را رعایت نمایند . اینها موازین و قواعدی است که به دست شما می سپارم و آن حاصل تجربه های زندگی و موافق با عادات و رسوم ملی و جزو آیین ماست .

   ای کمبوجیه ، پادشاهی توراست و این عین مشیت خداوندی است و تا آنجا نیز که به خودم مربوط است و به تو ای تانا اوکسار ( بردیا )حکومت خطه های ماد ، ارمنستان و کادوسیان را می سپارم . هر چند که پهناوری حصه برادر ارشدت بیشتر است و او عنوان شاهی نیز دارد تو با یان سه قطعه سهم خویش به عقیده من خوشی بیشتری خواهی داشت و گمان نمی کنم که از اسباب کامیابی و رفاه چیزی کم و کسر داشته باشی . آنچه دل و جان آدمی را وجد و جلا می بخشد در اختیار توست اما به آنچه دور از اختیار و دسترسی است ولع نمودن و غم گرفتاریهای بسیار داشتن ، از رشک کامیابیهای من دمی نیاسودن ، در راه دیگران چاه کندن و یا خود در دام بلا افتادن ، اینها نصیب و بار برادر تاج دار توست و موانعی است که مجال و فراغتی برای آسایش او باقی نخواهد گذاشت و تو ای کمبوجیه خود بهتر می دانی و گفتن من لزومی ندارد که آنچه تخت و تاجت را حفظ کند این عصای شاهی من نیست بلکه وجود یاران صدیق و وفا دار است . صداقت آنها نگهبان حقیقی تو وو مایه اقتداری است که هیچگاه بی هوده نخواهد بود . ولی همیشه در این اندیشه باش که درستی و وفا مانند علف صحرا به خودی خود رشد و نما ندارد ، زیرا اگر نهادی بود در همه افراد یکسان مشاهده می گردید . چنان که خاصیت تمام مواد طبیعی نسبت به همه افراد بشر مساوی است . هر رهبری باید پیروانی صدیق برای خود فراهم سازد و این منظور با تهدید و زور حاصل شدنی نیست بلکه لازمه آن احسان و مهربانی است .خداوند رشته محکم برادری را استوار فرموده است که اثرات و نتایج بی شمار دارد . شما نیز رفتار خود را بر این قاعده آسمانی نهاده آن را وسیله مهر ورزی متقابل قرار دهید . هر گاه چنین کنید هیچ قدرتی دیگر بر نیروی دو برادر چیرگی نخواهد یافت . آن کسی که در فکر برادر است به خویش نیکی می رساند . چه کس دیگری به قدر برادر خواستار بزرگی و سربلندی برادر است ؟ و چه کسی به وسیله ای دیگر مگر اقتدار برادر مصون از خطر ؟ ای تانا اوکسار مبادا هیچ کس بهتر و بیشتر از تو نسبت به برادرت اطاعت نماید و در حمایت وی از تو کوشا تر باشد . برکات قدرت او و یا ادبار و بدبختی او زودتر از هر کس به تو خواهد رسید . پس خودت انصاف بده که در ازای کمترین محبت از کدام ناحیه خیر و خوشی بیشتری انتظار توانی داشت و در مقابل مدد و حمایت خودت یاری و حمایت بیشتر ؟ آیا سخت تر از سردی و برودت بین دو برادر چیزی هست ؟ کدام قدر و احترامی گرامی تر از احترام متقابل دو برادر می شود ؟ ای کمبوجیه تو نیز بدان که فقط برادری که در قلب برادر کانون محبتی دارد از مکر و فسون مردم زمانه مصون خواهد بود . ای هر دو فرزندم شما را به خدایان اجداد خویش سوگند می دهم که اگر به خوشنودی خاطرم علاقه دارید با هم خوب باشید و خیال نکنید چون از میان شما بروم پاک نیست و نابود شده ام . شما با دیدگان ظاهری خود هیچگاه روحم را ندیده اید اما همواره شاهد اثراتش بوده اید . ایا ندیده اید که روح مقتولان چه اتشی در جان جنایت کاران می افکند و شراره انتقام چه طوفانی در وجود تبهکاران بر می انگیزد ؟ آیا خیال می کنید اگر آدمیان می دانسته اند که ارواح آنها هیچگونه قدرتی ندارد باز احترام و ستایش مردگان دوام می یافت ؟

   ای فرزندانم بدانید که هستی روح انسان فقط تا وقتی نیست که در این تن فانی است و تا از بدن رفت ، نابود می شود . نه ، به عقیده من تا موقعی که روح در کالبد ماست مایه زندگی تن است و این تصور به نظر من دور از امکان که با جدایی از بدن بی جان ، روح نیست و نابود می گردد . برعکس پس از رهایی از تن که سرانجام پاک و منزه و از بندها آزاد می شود به عالی ترین مدارج عضم و تعالی خواهد رسید . وقتی که بدن ما به حالت انحلال افتاد هر یک از اجزای ترکیبی آن به عنصر اصلی خود باز می گردد . در هر حال خواه روح فانی شود یا باقی بماند ، باز دیدنی نیست . ملاحظه کنید این دو عامل توامان کامل ، یعنی مرگ و خواب چه شباهت عظیمی با هم دارند . در خواب است که روح انسان حد اعلای جنبه ملکوتی خود را باز می یابد و آنچه را که شدنی است و در پیش است در می یابد زیرا که در حالت خواب بیش از هر موقع دیگر روح آزاد است . پس اگر آنچه می گویم حقیقت باشد و روح فقط از بدن جدا و آزاد می شود بر شما است که در تکریم و نیایش روح من بکوشید و به آنچه اندرز می دهم رفتار کنید و اگر هم چنین نباشد و هستی روح به بقای تن بسته باشد و فانی می شود ، خداوند همواره جاودانی است و بر همه امور عالم ناظر و قادر متعال و نگهبان نظم کرداری جهان است و عظمت و خیر او به وهم و خیال در نیاید .

    ای فرزندان ، پس از خدا بترسید و هرگز در پندار و گفتار و رفتار به راه گناه نروید .بعد از پروردگار ، انتظارم از شما این است که به افراد بشر که در نتیجه زاد و ولد جاودانی هستند احترام بگذارید ، زیرا که خدایان شما را در ظلمت مستور نمی دارند بلکه کردار شما در انظار نیک هویدا است . هر گاه اعمال شما قرین نیکی و داد باشد نفوذ و قدرت شما درخشان خواهد نمود ، اما اگر در صدد صدمه و آزار یکدیگر برآیید اعتماد همگان از شما سلب خواهد شد ، چون تا معلوم شود که نسبت به کسی که بیش از همه باید احترام و محبت ورزید اندیشه آزار دارید ، هیچ کس اگر خود نیز مایل باشد باز به شما اطمینان نخواهد داشت .پس اگر سخنانم به اندازه کافی خوش اثر و نافذ باشد و به رعایت وظایف خود نسبت به یکدیگر آشنا می شوید چه بهتر و گرنه تاریخ که بهترین مربی است به شما درس عبرت خواهد داد . زیرا که والدین همواره درباره فرزندان خویش علاقه دارند و برادران نسبت به یکدیگر . اما مواردی هم بر خلاف این قاعده طبیعی پیش آمده است . از این رو خود درست بنگرید که کدام راه نتیجه بهتری داشته است و ار آن پیروی کنید که عین صلاح و رستگاری است .

          وقتی که از دنیا رفتم بدنم را در تابوت زر یا نقره و یا هر گونه حفاظ دیگری نگذارید ، بلکه هر چه زودتر دفن کنید و چه بهتر که در آغوش خاک که مادر همه نعمتهای نیک و نازنین است و نگهبان چیزهای خوب و سودمند ، آرام گیرم . من در همه عمر خود خواستار خیر و صلاح آدمیان بوده ام و بس نیکو است که در دل خاک که ولی نعمت بشر است بمانم . ایرانیان و یارانم را بر مزارم فرا آورید تا شریک آسودگی و سعادتم باشند و تهنیتم گویند که سرانجام ، رستگار از دنیا رفته ام و دیگر بار غصه و ادبار ندارم . خواه من با خدایان قرین شوم و یا نا کام به همه آنها که هنگام دفن جنازه ام حضور دارند ، پیش از فرا رفتن به خاطر وجودی که سعادتمند زیسته است بخششها کنید و این آخرین حرفم را نیز در خاطر یسپارید : « اگر بخواهید دشمنان خود را خوار کنید ، با دوستان خویش خوبی کنید »

 فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگي نزديك گشته‌ام. من آن را با نشانه‌هاي آشكار دريافته‌ام.
وقتي درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكي، جواني و پيري بخت‌يار بوده‌ام. هميشه نيروي من افزون گشته است، آنچنانكه هم امروز نيز احساس نمي‌كنم كه از هنگام جواني ناتوان‌ترم.
من دوستان را به خاطر نيكويي‌هاي خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خويش ديده‌ام.

زادگاه من بخش كوچكي از آسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز مي‌گذارم. در اين هنگام كه به سراي ديگر مي‌گذرم، شما و ميهنم را خوشبخت مي‌بينم و از اين رو مي‌خواهم كه آيندگان مرا مردي خوشبخت بدانند.
   

بايد آشكارا جانشين خود را اعلام كنم تا پس از من پريشاني و نابساماني روي ندهد.
من شما هر دو فرزندانم را يكسان دوست مي‌دارم ولي فرزند بزرگترم كه آزموده‌تر است كشور را سامان خواهد داد.
     

فرزندانم! من شما را از كودكي چنان پرورده‌ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند.
تو كمبوجيه، مپندار كه عصاي زرين پادشاهي، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان يکرنگ براي پادشاه عصاي مطمئن‌تري هستند. 
هر كس بايد براي خويشتن دوستان يكدل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاري به دست نتوان آورد.
    

به نام خدا و نياکان درگذشته‌ي ما، اي فرزندان اگر مي‌خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد.
پيكر بي‌جان مرا هنگامي كه ديگر در اين گيتي نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اين‌همه چيزهاي نغز و زيبا مي‌پرورد آميخته گردد.
من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكي كه به مردمان نعمت مي‌بخشد آميخته گردم.
همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند .
هم‌اكنون درمي يابم که جان از پيكرم مي‌گسلد … اگر از ميان شما كسي مي‌خواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامي كه روي خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسي نبيند، حتي شما فرزندانم.
از همه پارسيان و هم‌پيمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدي رنج نخواهم برد شادباش گويند.

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 47
  • بازدید کلی : 4,134